مي روي سفر برو ولي
به من بگو
منتظر بمانم
عاقبت مي آيي از سفر
مي روي سفر برو ولي
كو له باري عشق با خودت ببر
مي روي سفر برو
ولي به من بگو
پشت لحظه هاي رفتنت
كوچه را كه عادت نگاه توست
در هواي رفتنت
در قلمرو دلم
مست،باراني
نقاشي كنم
مي روي سفر برو ولي
طاقت روزهاي زندگي كم است
ناز لطف تو زياد
مي روي سفر برو
توشه ات زياد
ولي زود باز گرد
عمر رفته باز نايد به كار